جدول جو
جدول جو

معنی خله کردن - جستجوی لغت در جدول جو

خله کردن
خالی کردن، رها کردن
تصویری از خله کردن
تصویر خله کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خلق کردن
تصویر خلق کردن
آفرینش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خلع کردن
تصویر خلع کردن
برکنار کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رله کردن
تصویر رله کردن
باز پخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چله کردن
تصویر چله کردن
زه کردن کمان را کمان را چله بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اله کردن
تصویر اله کردن
چنین و چنان گفتن، لاف زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلق کردن
تصویر خلق کردن
تاشیدن تاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلط کردن
تصویر خلط کردن
در هم کردن، آمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
کشتن قاتل بعوض مقتول قصاص کردن: شله کردند مرا و پس از آن رفت سوی جهنم آن نادان. (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گله کردن
تصویر گله کردن
شکوه کردن، شکایت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یله کردن
تصویر یله کردن
ترک کردن، رها کردن، واگذاشتن، وانهادن، واهشتن، واهلیدن، هلیدن، بدرود گفتن، چپ دادن برای مثال گله کرد باید به گیتی یله / تو را چون نباشد ز گیتی گله (فردوسی - ۲/۳۱۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شله کردن
تصویر شله کردن
قصاص کردن، کشتن قاتل به خون خواهی مقتول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غله کردن
تصویر غله کردن
غله دادن زمین و ملک
فرهنگ لغت هوشیار
شکایت کردن شکوه کردن: پس (طبیب) پیش پیغمبر آمد علیه السلام گله کرد که مرین بنده را برای معالجت اصحاب بخدمت فرستاده اند و در این مدت کسی التفاتی نکرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شله کردن
تصویر شله کردن
((شَ لِ. کَ دَ))
قصاص کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غله کردن
تصویر غله کردن
((~. کَ دَ))
غله دادن زمین و ملک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یله کردن
تصویر یله کردن
((~. کَ دَ))
رها کردن، واگذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلع کردن
تصویر خلع کردن
Divest
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خفه کردن
تصویر خفه کردن
Choke, Gag, Muffle, Smother, Stifle, Strangle, Suffocate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گله کردن
تصویر گله کردن
Flock, Grumble
دیکشنری فارسی به انگلیسی
душить , заглушать , удушать , задушить , задыхаться
دیکشنری فارسی به روسی
ersticken, dämpfen, erwürgen
دیکشنری فارسی به آلمانی
gromadzić się, marudzić
دیکشنری فارسی به لهستانی
душити , заглушати , задушити , задихатися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
собираться , ворчать
دیکشنری فارسی به روسی
збиратися , бурчати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
塞住 , 压制 , 窒息 , 勒死
دیکشنری فارسی به چینی